دهی است از دهستان کزاز پایین بخش سربند شهرستان اراک. در 27 هزارگزی غربی آستانه در منطقۀ سردسیری واقع است و 1471 تن سکنه دارد. آبش از قنات رود کتیران، محصولات عمده اش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و اقسام میوه هاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کزاز پایین بخش سربند شهرستان اراک. در 27 هزارگزی غربی آستانه در منطقۀ سردسیری واقع است و 1471 تن سکنه دارد. آبش از قنات رود کتیران، محصولات عمده اش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و اقسام میوه هاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
منسوب به بهرام: کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان و ز اشکانیان. فردوسی. شاه مشرق آفتاب گوهر بهرامیان صبح عدل از مشرق آن خاندان انگیخته. خاقانی. پیشت صف بهرامیان بسته غلامی را میان در خانه اسلامیان عدل تو معمار آمده. خاقانی
منسوب به بهرام: کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان و ز اشکانیان. فردوسی. شاه مشرق آفتاب گوهر بهرامیان صبح عدل از مشرق آن خاندان انگیخته. خاقانی. پیشت صف بهرامیان بسته غلامی را میان در خانه اسلامیان عدل تو معمار آمده. خاقانی
دهی از دهستان نهرود بخش راین شهرستان بم واقع در 29000 گزی خاوری راین و 12000 گزی باختر شوسۀ بم به کرمان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان نهرود بخش راین شهرستان بم واقع در 29000 گزی خاوری راین و 12000 گزی باختر شوسۀ بم به کرمان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون، در 24 هزارگزی شمال غربی کازرون بر کنار رود خانه شاپور، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 99 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاپور، محصولش غلات و صیفی، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون، در 24 هزارگزی شمال غربی کازرون بر کنار رود خانه شاپور، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 99 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاپور، محصولش غلات و صیفی، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
مرکّب از: در + میان، مابین و وسط. (آنندراج)، میان. (ناظم الاطباء)، خلال. (منتهی الارب)، و رجوع به میان شود: از مجره و زمی و آسمان تو بکنار وغم تو در میان. نظامی. طره و بادصبا بر سر رویت دارند در میان حرف نیوشیدن و پوشیدن را. درویش واله هروی (از آنندراج)، تبحبح، توسط، در میان نشستن. - در میان آمدن، بمیان آمدن. در معرض قرار گرفتن. مطرح شدن. اعتراض. (منتهی الارب) : چو زینگونه آمد سخن در میان بزرگان ایران و تورانیان. فردوسی. - ، میانجی و واسطه شدن: بعد از آن ائمه و مشایخ در میان آمدند و قرار دادند که هیرمند در میان باشد. (تاریخ سیستان)، - در میان آوردن، مطرح کردن. با هم ظاهر و آشکار کردن. (آنندراج)، رجوع به میان شود. - ، مابین آوردن، به وسط آوردن: تضمن، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)، - ، صفا کردن. (آنندراج)، - ، ضمان آوردن. (آنندراج)، - ، میانجی آوردن. (آنندراج)، - در میان افکندن، بمیان آوردن. - در میان انداختن، با هم ظاهر و آشکاراکردن. (آنندراج)، مطرح کردن. - در میان چیزی شدن، در وسط آن قرار گرفتن. در خلال چیزی واقع گشتن. اجتیاف. انغلال. تجوف. توسط. سطه. وسوط. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)، تخلل، لهز، در میان گروهی شدن. (از منتهی الارب)، - در میان کردن، واسطه کردن. میانجی قرار دادن. توسیط. (دهار) : مردم آن قصبه چون خود را طاقت مقاومت ندیدند کس در میان کردند و سر به اطاعت او آوردند. (تاریخ سیستان)، ، برآوردن. بیرون کردن: چون زبانم گرفت خونریزی همچو شمشیر در میان کردم. مولوی (از آنندراج)، - در میان کشیدن، در میان قرار دادن: خطر، ندب، آنچه در میان کشند چون بر چیزی گرو بندند. (دهار)، - در میان گرفتن، احاطه کردن: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را گرفت خیل پری در میان سلیمان را. صائب. - در میان نهادن، با هم ظاهر و آشکارا کردن. (آنندراج)، مطرح کردن: اسرار، اکتات، اکتتات، در میان نهادن راز خود را با کسی. (از منتهی الارب)، ، در رهن. در گرو. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) : گر میان باشدش بزیر قبا خرقۀ بند، در میان باشد. کمال خجندی. ، حاجز. حد. مرز. فصل مشترک. مرز مشترک: مشایخ در میان آمدند و قرار دادند که هیرمند در میان باشد از این سو. (تاریخ سیستان) ، در مد نظر، در بین. در اثناء، درون، در پیش، فاصله، پسین. آخرین. (ناظم الاطباء) ، میانه. (ناظم الاطباء) ، واسطه. میانجی. - در میان شدن، میانجی شدن: و علت مرض عزم مراجعت کرد و سفرا در میان شدند و سخن مصالحت آغاز کردند. (جهانگشای جوینی)
مُرَکَّب اَز: در + میان، مابین و وسط. (آنندراج)، میان. (ناظم الاطباء)، خلال. (منتهی الارب)، و رجوع به میان شود: از مجره و زمی و آسمان تو بکنار وغم تو در میان. نظامی. طره و بادصبا بر سر رویت دارند در میان حرف نیوشیدن و پوشیدن را. درویش واله هروی (از آنندراج)، تبحبح، توسط، در میان نشستن. - در میان آمدن، بمیان آمدن. در معرض قرار گرفتن. مطرح شدن. اعتراض. (منتهی الارب) : چو زینگونه آمد سخن در میان بزرگان ایران و تورانیان. فردوسی. - ، میانجی و واسطه شدن: بعد از آن ائمه و مشایخ در میان آمدند و قرار دادند که هیرمند در میان باشد. (تاریخ سیستان)، - در میان آوردن، مطرح کردن. با هم ظاهر و آشکار کردن. (آنندراج)، رجوع به میان شود. - ، مابین آوردن، به وسط آوردن: تضمن، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)، - ، صفا کردن. (آنندراج)، - ، ضمان آوردن. (آنندراج)، - ، میانجی آوردن. (آنندراج)، - در میان افکندن، بمیان آوردن. - در میان انداختن، با هم ظاهر و آشکاراکردن. (آنندراج)، مطرح کردن. - در میان چیزی شدن، در وسط آن قرار گرفتن. در خلال چیزی واقع گشتن. اجتیاف. انغلال. تجوف. توسط. سطه. وسوط. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)، تخلل، لهز، در میان گروهی شدن. (از منتهی الارب)، - در میان کردن، واسطه کردن. میانجی قرار دادن. توسیط. (دهار) : مردم آن قصبه چون خود را طاقت مقاومت ندیدند کس در میان کردند و سر به اطاعت او آوردند. (تاریخ سیستان)، ، برآوردن. بیرون کردن: چون زبانم گرفت خونریزی همچو شمشیر در میان کردم. مولوی (از آنندراج)، - در میان کشیدن، در میان قرار دادن: خطر، ندب، آنچه در میان کشند چون بر چیزی گرو بندند. (دهار)، - در میان گرفتن، احاطه کردن: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را گرفت خیل پری در میان سلیمان را. صائب. - در میان نهادن، با هم ظاهر و آشکارا کردن. (آنندراج)، مطرح کردن: اِسرار، اکتات، اکتتات، در میان نهادن راز خود را با کسی. (از منتهی الارب)، ، در رهن. در گرو. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) : گر میان باشدش بزیر قبا خرقۀ بند، در میان باشد. کمال خجندی. ، حاجز. حد. مرز. فصل مشترک. مرز مشترک: مشایخ در میان آمدند و قرار دادند که هیرمند در میان باشد از این سو. (تاریخ سیستان) ، در مد نظر، در بین. در اثناء، درون، در پیش، فاصله، پسین. آخرین. (ناظم الاطباء) ، میانه. (ناظم الاطباء) ، واسطه. میانجی. - در میان شدن، میانجی شدن: و علت مرض عزم مراجعت کرد و سفرا در میان شدند و سخن مصالحت آغاز کردند. (جهانگشای جوینی)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دروازۀ نارمیان نام یکی از دروازه های ده گانه تبریز بوده است، حمداﷲ مستوفی آرد: دور باروی تبریز شش هزار گام بوده است و ده دروازه دارد: ری وقلعه و سنجاران و ... نارمیان، (تاریخ گزیده ص 76)
دروازۀ نارمیان نام یکی از دروازه های ده گانه تبریز بوده است، حمداﷲ مستوفی آرد: دور باروی تبریز شش هزار گام بوده است و ده دروازه دارد: ری وقلعه و سنجاران و ... نارمیان، (تاریخ گزیده ص 76)